نگاه به زیردست و شکرانه خدا

 

هرگز از سختى و رنجهاى زمان ننالیده بودم ، و در برابر گردش دوران ، چهره در هم نکشیده بودم ، جز آن هنگام که کفشهایم پاره شد، و توان مالى نداشتم که براى خود کفشى تهیه کنم . با همین وضع با کمال دلتنگى به مسجد جامع کوفه رفتم ، دیدم که پاهاى یک نفر قطع شده و پا ندارد، گفتم : اگر من کفش ندارم ، او پا ندارد، از این بو بر نداشتن کفش صبر کردم .

مرغ بریان به چشم مردم سیر

 

کمتر از برگ تره (261) بر خوان (262) است

 

و آنکه را دستگاه (263) و قوت نیست

 

شلغم پخته مرغ بریان است

(آرى هر کس باید در امور مادى به زیر دست نگاه کند، تا آنچه را دارد، قدر بشناسد و شکر بسیار بنماید.)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد