» بستنی

پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد ادامه مطلب ...

کلاغی

کلاغی قالب پنیری دید .........به دهان گرفت و زود پرید.................بر درختی نشست در راهی...........که از ان می گذشت روباهی.............روباه می یاد پای درخت می گه:چطوری جیگر؟................جیگرتو بخورم خام خام.................چه سری چه دمی ایول بابا اخر سر و دمی تو به مولا...............نیست بالاتر از مشکی رنگی...............مشکی رنگ عشقه...........یه دهن برامون اواز بخون بینیم................کلاغ پنیرو گذاشت زیر بالش و گفت: انرزی هسته ای حق مسلم ماست

جک.طنز.لطیفه

سلام.اینم برای اونایی که جک دوست دارن اگه خنده دار بود که نوش جون اگر نه که من شرمنده ام.برید توی ادامه مطلب ببینین جه خبره؟؟؟؟؟؟ ادامه مطلب ...