آدم نما، نه آدم

نادانى را دیدم که بدنى چاق و تنومند داشت ، لباس فاخر و گرانبها پوشیده بود و بر اسبى عربى سوار شده ، و دستارى از پارچه نازک مصرى بر سر داشت ، شخصى گفت : ((اى سعدى ! این ابریشم رنگارنگ را بر تن این جانور نادان چگونه یافتى ؟ ))
گفتم : خرى که همشکل آدم شده ، گوساله پیکرى که او را صداى گاو است . یک چهره زیبا بهتر از هزار لباس دیبا است .

به آدمى نتوان گفت ماند این حیوان

 

مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش

 

بگرد در همه اسباب و ملک و هستى او

 

که هیچ چیز نبینى حلال جز خونش (277)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد